سلام
من آدرس وبمو دوباره ميذارم شايد باز كنه
در مورد مطلبت بايد سر فرصت فكر كنم اين جواب درباره ي ژست قبليه.
ن اون موقع که آن هستم نمي تونم يه جواب درست و حسابي بهت بدم. بايد برم سر فرصت نوشته هاتو بخونم و نظرمو بنويسم. من آدم مغروري هستم و خودم اينو با تموم وجود حس مي کنم. من نمي تونم با ادما بيشتر از چند ماه دوست باشم ولي دليلش فقط غرور من نيست. مي دوني احساس مي کنم از لحاظ احساس و اينا خيلي ترسو هستم. خيلي زياد
من چون خودمو مي شناسم احساس مي کنم ديگران هم مثل من هستند و اگه دوسشون داشته باشم يا بهشون بگم دوسشون دارم بدبخت ميشم.
در مورد شبي اما من چون فهميدم دوسم داره ازش متنفر شدم. چون به نظر خودم اصلا ادمي نيستم که کسي بخواد دوسم داشته باشه. من هيچ ويژگي بارز (خوبي) ندارم. من لايق دوست داشتن اون نبودم. اين منو کفري مي کرد.
مي دوني اين چند وقته فکر و ذکرم همش اين بوده که از شر شبي راحت شم. من از اولش هم احساس خيلي نزديکي به اون نمي کردم. اون اصلا برام مهم نبود. فقط نمي دونم چرا احساس مي کردم به هم نزديکيم. ولي اين نزديکي باعث نميشد دوسش داشته باشم. خودمم نمي دونم چرا چنين احساس هاي متناقضي داشتم.
در ضمن منظورتو از بعضي چيزا نفهميدم:
اول- نازک کاري مرکزي يعني چي؟ من نيلوفرو دوست دارم. ازش خوشم مياد. ولي اصلا فکر نمي کنم در حال دوست داشتن شبي باشم. ما فقط همديگه رو درک مي کنيم. همين
دوم- يعني چي؟ تو ويژگي هايي رو نوشتي که فکر مي کردي من دوست دارم طرف مقابلم داشته باشه؟ يعني کمن خيلي حال مي کنم وقتي شبي نيم ساعت به من خيره ميشه و ميگه" واي زهرا نيم رخ تو خيلي متناسبه کي گفته قشنگ نيست؟"
تنها دليلي که من مي تونم براي تموم کردن با شبي پيدا کنم اينه که " نمي تونم تحملش کنم" گذشته از غرور و خودخواهي و متزلزل و ترس و همه ي اينا
در ضمن من عقل و منطق درست و حسابي دارم اما عقل و احساس درست و حسابي ندارم. شوهرم هم ... نمي دونم اون لابد يه فکري براي خودش مي کنه. مردا خوب بلدند گليم خودشونو از آب بکشند بيرون.
بعدشم اصلا تقصير من نيست اگه با پنبه ي خنده سر مي برم چون شبي خودش هيچ وقت به من نميگه ناراحته و من مثلا شيش ماه بعد مي فهمم. کاملا روشنه نمي تونم برم بهش بگم " هي شبي تو از من ناراحتي ولي الان که ناراحتي نبايد ناراحت باشي و چه مي دونم هزار تا کوفت و زهر مار ديگه
در ضمن دوست داشتن شبنم فقط به خودش مربوط نيست. من نمي خوام يکي مثل شبنم دوسم داشته باشه و همه ي کارامو زير نظر بگيره و حتي وقتي دستمو بالا ميارم اون توي ذهنش تجزيه تحليل کنه که من چرا اين کارو کردم.
همين
در ضمن احتمالا وب شبنم رو تا حالا خوندي. مي خواستم بگم "هيچي ولش کن
تيکه کلام شبنم نبود. يعني من خودم خبر نداشتم تا اينکه وبلاگشو خوندم. "هيچي ولش کن" يکي از تيکه کلاماي کسيه که براي چند ماه توي زندگي من وجود داشت و الان وجود نداره. نمي خوام بيشتر راجع بهش توضيح بدم يه بار ديگه هم گفتم خاطات خوبمون هم حتي باعث ميشند گريه کنم. فقط مي خواستم بگم اون روز توي وبلاتگم منظورم شبنم نبود.